پارت ششم رمان ایدل من
ات رفته بود بازار که لباس بخره که یهو حس کرد یه نفر داره دنبالش میکنه اهمیت نداد به مغازه ای که روش زده بود فروش لوازم کیپاپ ات گفت باید برم ازش لوازم بی تی اس بخرم
وارد مغازه شد کلی وسایل خفن دید و هفت تا پسر که کلا قیافه اشون پوشیده شده بود رفت به سمت مغازه دار
+: سلام اقا وسایل بی تی اس کدوم طرف
اقای مغازه دار: اونجا(بهش اشاره کرد)
+: مرسی
ات با ذوق رفت سمت وسایل و چند تا وسایل برداشت
فک کنم تقریبا نزدیک ده پونزده تا وسایل برداشت
+: خب میشه حساب کنی؟
از اون طرفم اعضا داشتن مثلا چیزی نگاه میکردن اما کل حواس جیهوپ رو ات بود
اقای مغازه دار: میشه یک میلیون وون
+: بفرمایید.
پولشو داد و اومد بیرون از مغازه
ات با خودش گفت قیافه اون پسرا براش اشنا بودن اونا حتما اعضای بی تی اسن چون ات خیلی خوب اعضا رو میشناسه،خب حالا هر کی بودن گذشت.
ت میره چند تا لباس و شلوارو کفش، لوازم ارایش میخره و..
تو راه خونه هم حس میکنه چندین نفر دنبالشن اما اهمیت نمیده تا اینکه میرسه به خونه.
+: اخیش رسیدم خونه از اون همه حس رها شدم.
ادمه دارد....
وارد مغازه شد کلی وسایل خفن دید و هفت تا پسر که کلا قیافه اشون پوشیده شده بود رفت به سمت مغازه دار
+: سلام اقا وسایل بی تی اس کدوم طرف
اقای مغازه دار: اونجا(بهش اشاره کرد)
+: مرسی
ات با ذوق رفت سمت وسایل و چند تا وسایل برداشت
فک کنم تقریبا نزدیک ده پونزده تا وسایل برداشت
+: خب میشه حساب کنی؟
از اون طرفم اعضا داشتن مثلا چیزی نگاه میکردن اما کل حواس جیهوپ رو ات بود
اقای مغازه دار: میشه یک میلیون وون
+: بفرمایید.
پولشو داد و اومد بیرون از مغازه
ات با خودش گفت قیافه اون پسرا براش اشنا بودن اونا حتما اعضای بی تی اسن چون ات خیلی خوب اعضا رو میشناسه،خب حالا هر کی بودن گذشت.
ت میره چند تا لباس و شلوارو کفش، لوازم ارایش میخره و..
تو راه خونه هم حس میکنه چندین نفر دنبالشن اما اهمیت نمیده تا اینکه میرسه به خونه.
+: اخیش رسیدم خونه از اون همه حس رها شدم.
ادمه دارد....
- ۱.۸k
- ۲۶ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط